ابن ابی حاتم
اِبْنِاَبیحاتِم (جایگزین مقالۀ دبا)، ابومحمد عبدالرحمان ابنابیحاتم محمد بن ادریس تمیمی حنظلی رازی (240 - محرم 327 ق/ 854 ـ نوامبر 938 م)، رجالشناس، محدث و مفسر بنام ایرانی. او در خانوادهای پرورش یافت که در پرداختن به دانش حدیث اهتمامی خاص داشتهاند. پدرش ابوحاتم رازی (دبا)، داییان پدر (ابنابیحاتم، الجرح ... ، 1(1)/ 205، 3(1)/ 61، 4(1)/ 130)، فرزندان داییان پدر، چون ابوزرعۀ رازی (همو، تقدمة ... ، 328- 349) و نیز عمویش (همو، الجرح، 1(1)/ 88)، همه از محدثان بودند. ابنابیحاتم تحصیل را با آموختن قرآن نزد فضل بن شاذان رازی آغاز کرد (ابنعساکر، 10/ 163؛ نیز نک : ابنابیحاتم، همان، 3(2)/ 63). پس از آن پدرش و ابوزرعۀ رازی به تعلیم او همت گماشتند و ابنابیحاتم نخستین آموزشهای حدیث را در محضر آنان فراگرفت (ابنعساکر، همانجا؛ یاقوت، 2/ 899).
او در ری ــ که گویا در همانجا تولد یافته است ــ گاه همراه پدر (ابنابیحاتم، همان، 1(1)/ 54، 74، 1(2)322، 3(2)/ 240) و گاه بهتنهایی (همان، 2(2)/ 308، 3(2)/ 120) به سماع و کتابت حدیث پرداخت. قدیمترین تاریخی که خود در الجرح و التعدیل (3(2)/ 294)، از کتابت حدیث به دست میدهد، 254 ق/ 868 م است که در آن از ابنابیالثلج محمد بن عبدالله (د 257 ق) حدیث نوشته است. از آن پس، سفرهای علمی ابنابیحاتم به عراق، حجاز، شام و مصر آغاز میشود که در تکوین شخصیت علمی او نقش عمدهای داشته است. به گفتۀ علی بن ابراهیم رازی خطیب ــ که خود در شرح حال ابنابیحاتم کتابی پرداخته است (سبکی، 3/ 325) ــ وی 3 سفر علمی داشته است (ابنعساکر، 10/ 164).
او در 255 ق همراه پدر به حج رفت و در آنجا به سن بلوغ پا نهاد (ابنابیحاتم، تقدمة، 361؛ ابنعساکر، 10/ 163). در همین سفر در شهرهایی چون همدان (ابنابیحاتم، الجرح، 1(1)/ 88)، بغداد (همان، 1(2)/ 591) و مدینه (همان، 1(2)/ 216) همراه پدر، از محضر استادان کسب دانش کرد و نیز از مشایخ حدیث مکه و دانشمندانی که بدانجا میشدند، حدیث شنید (ابنعساکر، همانجا). در بازگشت وارد کوفه شد و از مشایخ آنجا چون ابوسعید اشجّ حدیث نوشت (ابنابیحاتم، همان، 2(2)/ 38، 73).
به گفتۀ ابنعساکر (همانجا)، ابنابیحاتم در 256 ق در واسط نیز از مشایخی چند، چون احمد بـن سنـان حدیث شنیـد (نیز نک : ابنابیحاتم، همان، 2(2)/ 163). بهعلاوه ابنابیحاتم گزارشهای چندی از سماع و کتابت حدیث به همراه پدر در سامرا (همان، 1(1)/ 41، 225، 474، 1(2)/ 32) و بغداد (همانجا، نیز 54، 504، 3(1)/ 215) به دست داده است که میتواند در همین سفر صورت گرفته بـاشد (نک : ابنعسـاکر، همانجـا). در یکی از این گزارشهـا (ابنابیحاتم، همان، 4(1)/ 118) آمده است که وی در منزل خویش در بغداد، از محمد بن هارون مخرّمی حدیث شنیده است. از این روایت چنین برمیآید که او یکچند در بغداد سکنـا داشته است. چنین پیدا ست که این مسافرتها که همه همراه پدرش ابوحاتم صورتگرفتـه، مربوط به نخستین سفر علمی او بـوده اسـت (نک : ابنعساکر، 10/ 163، 164) و آنان در 257 ق به ری بازگشتهاند (ابنابیحاتم، همان، 1(1)/ 48، 88).
ابنابیحاتم بار دیگر، خود به همراه جمعی از مشایخ حدیث ری چون محمد بن حماد طهرانی در 260 ق آهنگ حج کرد (ابنعساکر، 10/ 164) و در مکه از کسانی چون سلیمان بن حارث ابنباغندی حدیث نوشت (ابنابیحاتم، همان، 2(1)/ 109). وی دومین سفر علمی خود را نیز بهتنهایی در 262 ق/ 876 م به مقصد مصر و شام آغاز کرد (ابنعساکر، همانجا؛ ابنابیحاتم، همان، 3(1)/ 175).
پدرش که در این هنگام، جز وی فرزندی نداشت و فرزندان پیش از او همه درگذشته بودند، به سفر او رضا نمیداد، اما پس از اصرار عبدالرحمان و پادرمیانی ابوزرعۀ رازی، با سفری کوتاه موافقت کرد. ابنابیحاتم طی 7 ماه اقامت در مصر با سختکوشی به کسب حدیث پرداخت (ابنعساکر، 10/ 163-164). گزارشهای فراوانی از سماع و کتابت وی در این سفر کوتاه در کتابش الجرح و التعدیل آمده است (نک : 1(1)/ 53-54، 75، 419، جم ؛ ابنعساکر، همانجا). وی جز شهر مصر، در اسکندریه (ابنابیحاتم، همان، 3(2)/ 240، 304) و دیگر نقاط سرزمین مصر چون حلوان (همان، 1(1)/ 178- 179) و فرما (همان، 4(2)/ 181) از استادان حدیث، دانش آموخت.
ابنابیحاتم پس از ترک مصر در گذار از شام در شهرهای بیروت (ابنعساکر، 10/ 164)، طرابلس (ابنابیحاتم، همان، 1(2)/ 390)، ایله (همان، 1(2)/ 361)، رمله (همان، 1(1)/ 61، 241)، طبریه (همان، 2(1)/ 396)، دمشق و حمص به نوشتن حدیث از مشایخ پرداخت (نک : همان، 1(1)/ 190، 4(1)/ 116؛ ابنعساکر، همانجا). او در بازگشت، پس از شام به بغداد درآمد و از استادانی چند بهره گرفت (ابنابیحاتم، همان، 1(1)/ 144، 3(1)/ 175). به نظر میآید که وی در همان سال (262 ق) به ری بازگشته باشد (نک : همو، تقدمة، 346-347).
ابنابیحاتم در 264 ق/ 878 م سومین سفر علمی خویش را به مقصد اصفهان آغاز کرد (ابنعساکر، همانجا) و در آنجا از برخی چون صالح بن احمد بن حنبل، قاضی اصفهان (ابنابیحاتم، الجرح، 2(1)/ 394) و یونس بن حبیب (همان، 4(2)/ 237- 238) حدیث شنید. گفتنی است که ابنابیحاتم با اینهمه سیر و سفر، به خراسان نرفته است (نک : ذهبی، تذکرة، 3/ 829).
ابنابیحاتم از ناموران دیگری نیز روایت کرده، و یا حدیث نوشته است که از آن جملهاند: مسلم بن حجاج نیشابوری (ابنابیحاتم، همان، 4(1)/ 182-183)، ابنابیالدنیا (همان، 2(2)/ 163)، عباس بن محمد دوری (همان، 3(1)/ 216، المراسیل، 58)، ابوبشر دولابی (ابنکثیر، 10/ 263) و گروهی از مشایخ بخاری و مسلم (سمعانی، 4/ 286). همچنین از شمار فراوان کسانی که وی با آنها مکاتبه داشته، و از آنها حدیث دریافت داشته است، از این افراد میتوان یاد کرد: عبدالله بن احمد بن حنبل (ابنابیحاتم، الجرح، 1(1)/ 271، 274، 2(2)/ 7، المراسیل، 14، 50)، ابنابیخیثمه (همو، الجرح، 1(1)/ 260، 274، 2(2)/ 73)، علی بن ابیطاهر قزوینی (همو، المراسیل، 8، 50، 52، 56) و حرب بن اسماعیل کرمانی (همان، 8، 90، 157).
برخی از راویان وی ایناناند: ابوالقاسم نصرآبادی (سلمی، 127- 128)، ابنحبان بستی (ابنحبان، 9/ 137)، ابوالشیخ اصفهانی (ابوالشیخ، 1/ 356)، ابنعدی (ذهبی، سیر، 13/ 264) و ابوسهل صُعلوکی (سبکی، 3/ 168).
ابنابیحاتم را از ثقات دانسته (ابنعساکر، همانجا؛ ذهبی، میزان، 2/ 587) و از ناقدان مهم حدیث شمردهاند (همو، تذکرة، همانجا). ازآنرو که در میان مشایخ او رجالی از شاگردان شافعی و احمد ابن حنبل دیده میشوند، برخی نام او را در طبقات شافعیه (عبادی، 29، 43؛ سبکی، 3/ 324- 328؛ اسنوی، 1/ 416-417) و برخی دیگر در طبقات حنبلیه (ابنابییعلى، 2/ 55) آوردهاند. ذهبی از اینکه برخی او را در ردیف محدثـان شیعه ــ که علی (ع) را بر عثمـان مقدم میدارند ــ ذکر کردهاند، سخت انتقـاد کـرده اسـت (میزان، 2/ 588).
در منابع از فضایل اخلاقی و پارسایی ابنابیحاتم یاد شده است (نک : ابنعسـاکر، 10/ 163؛ یاقوت، 2/ 899). گفته شده که از وی فرزندی بر جای نماند (ابننقطه، 2/ 80) و در ری درگذشت (سمعانی، همانجا).